کد مطلب:33754 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:200
تركت هوی لیلی و سعدی بمعزل فنادت لی الاشواق مهلا فانه نسجت لهم نسجا لطیفا فلم اجد [صفحه 325] یعنی من تمام محبوبها و معشوقهای پیشین را رها كردم، دلبستگی ام را از آنها بریدم و به آن محبوب نخستین باز گشتم. پس از آنكه از این سفر ده ساله بازگشت شخصیت دیگری شده بود و وقتی او را به حضور سلطان دعوت كردند، گفت كه من بر سر تربت خلیل با خداوند عهد كردم كه به دیدن هیچ سلطانی نروم وصله ی هیچ سلطانی را نپذیرم و همین گونه مجاهدت ها بود كه كلام او را چنان گرم و هدایت بخش كرد- به طوری كه هنوز هم از آن نمی توان بی نیاز بود.
این مرد در روزگار خود بزرگترین استاد دانشگاه نظامیه بود. و مرد بسیار مقتدری همچون خواجه نظام الملك از او حمایت می كرد. خلافت بغداد كاملا با او بر سر مهر بود. زندگانی وی نیز بسیار مرفه بود. غزالی تمام امكاناتی را كه یك انسان برای اشباع حیات مادی می تواند داشت، واجد بود. شاگرد بهترین استاد روزگار خود یعنی امام الحرمین جوینی بود و خود شاگردان فراوان داشت و از احترام بسیاری برخوردار بود. اما ناگهان متوجه شد كه این زندگانی، آن نیست كه مورد پسند خداوند باشد. ظواهر امر حكایت می كردند كه وی موفق ترین انسان است. اما او از درون دریافت كه ناكام ترین انسان در این عالم است. شش ماه بیمار شد. حتی قادر به تكلم نبود. برای درمانش طبیب آوردند. خود نوشته است كه می دانستم دردم چیست ولی نمی توانستم لب از لب بگشایم. بعد از آن بود كه به تمام این لذتها و تنعمات پشت پا زد. این پشت پازدن به هیچ وجه كار آسانی نبود. غزالی به نام سفر مكه از بغداد بیرون رفت و ده سال در مناطق مختلف بسر برد و به پیراستن باطن و مجاهدت با نفس مشغول شد. كسی او را در بیابان دید و از او پرسید كه استاد به كجا می روی؟ در پاسخ گفت:
و عدت الی مصحوب اول منزل
منازل من تهوی رویدك فانزل
لنسجی غزالا فكسرت مغزلی
صفحه 325.